گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم

دو چيزی كه مايه روشنی چشم اباعبدالله بود


در ايام كربلا و آن ابتلاء عجيب چند چيز بود كه موجب ازدياد مصيبتهای‏
اباعبدالله می‏شد . از همه بالاتر بعضی دنائتها و سخنان ناروا و بی ادبی‏ها
و وحشی گری‏هائی بود كه از كوفيان می‏ديد . ولی دو چيز بود كه چشم‏
اباعبدالله را روشن و دلش را خرم می‏داشت . آندو ، اصحاب و اهل بيتش‏
بودند . وفاداريها و جان نثاری‏ها و بی‏مضايقه خدمت كردن‏ها و به عبارت‏
ديگر صفات‏ها و وفاها و همگاميها و هماهنگی نشان دادن‏های آنها دل حضرت‏
را شاد و خرم می‏داشت ( برای مرد عقيده و ايمان و مسلك ، مايه خوشدلی‏
بالاتر از ديدن همگام و هماهنگ يافت نمی‏شود ) و مكرر در مواقعی از ته دل‏
به آنها دعا كرد . علاوه همان شهادت به اينكه : « انی لا اعلم اصحابا ابر
و لا اهل بيت اوصل و لا اوفی من اصحابی » حاكی از كمال اعتماد اباعبدالله‏
و دلخوشيش به آنها است .
مسلما تذكر ابوثمامه صائدی برای نماز كه آخرين نماز را در خدمتت‏
بخوانيم دل حسين را ارشاد كرد كه درباره‏اش دعا كرد . و از آن بالاتر آن‏
فداكاری عجيب سعيد بن عبدالله حنفی و گفتن
جمله : اوفيت ؟
اباعبدالله درباره عده‏ای دعا كرد . جانسوزتر از همه دعايی است كه‏
درباره جوانش كرد . درباره جوانش دعا كرد كه اميدوارم هر چه زودتر ! از
دست جدت سيراب بشوی . جوابهای قاسم در شب عاشورا دل حسين ( ع ) را
شاد و روشن كرد كه درباره مرگ گفت : احلی من العسل